# | Word | Math meaning (what it really means) | Common non-math meaning | Quick math example | Persian hint |
1 | function | قاعدهای که هر ورودی را دقیقاً به یک خروجی متناظر میکند | نقش/کارکرد؛ رویداد رسمی (مراسم) | «f(x)=x^2 یک تابع است.» | تابع |
2 | variable | نمادی که مقدارش در یک مسئله میتواند تغییر کند | متغیر/بیثبات | «برای متغیر x حل کنید.» | متغیّر |
3 | limit | ارزشی که تابع هنگام نزدیکشدنِ ورودی به مقداری، به آن نزدیک میشود | مرز/حدّاکثر | «lim_{x→0} sin x / x = 1» | حد |
4 | root | پاسخی که در آن یک عبارت برابرِ صفر میشود | ریشهٔ گیاه/منشأ | «ریشههای x^2−1=0 برابر ±1 هستند.» | ریشه / صفرِ معادله |
5 | range | مجموعهٔ خروجیهای ممکنِ یک تابع | گستره/حوزه | «بردِ f(x)=x^2 برابر [0,∞) است.» | برد |
6 | domain | مجموعهٔ ورودیهای مجاز (قابل تعریف) | قلمرو/حوزه | «دامنهٔ √x برابر x≥0 است.» | دامنه |
7 | power | نمای (توان)؛ ضربِ تکرارشونده | قدرت/توانِ الکتریکی | «2^5 = 32» | توان |
8 | factor (v./n.) | (اسم) عددی که عددی دیگر را بیباقیمانده تقسیم میکند؛ (فعل) تجزیهکردنِ عبارت به حاصلضربِ عوامل | علت/مولّفه | «x^2−9=(x−3)(x+3)» | عامل / تجزیه کردن |
9 | product | نتیجهٔ عملِ ضرب | کالا/محصول | «حاصلِ ضربِ 7 و 5 برابر 35 است.» | حاصلضرب |
10 | mean | منظور «میانگینِ حسابی» است مگر خلافش گفته شود | قصد داشتن/بدجنس (شخص نامهربان) | «میانگینِ 2 و 5 و 9 برابر 16/3 است.» | میانگین (حسابی) |
11 | average | اغلب بهمعنای میانگینِ حسابی بهکار میرود، اما میتواند هر معیارِ مرکز مثل میانه یا نما باشد | معمولی/تیپیک | «سرعتِ متوسط = مسافتِ کل ÷ زمان.» | میانگین (دقیق مشخص کن) |
12 | significant | از نظر آماری ناشی از شانسِ صرف نیست؛ مقدار p کوچک است | مهم/قابلتوجه | «نتیجه در سطح p<0.05 معنادار است.» | معنادار (آماری) |
13 | random | انتخابشده بهطور تصادفی طبق یک مدلِ احتمالاتیِ مشخص | نامنظم/بیمعنا | «یک نمونهٔ تصادفیِ 100تایی انتخاب کنید.» | تصادفی (مدلدار) |
14 | normal | در آمار: توزیع گاوسی (نرمال)؛ در هندسه: عمود | عادی/معمول | «X∼N(0,1)» یا «بردارِ عمود بر صفحه.» | نرمال/عمود |
15 | mode | مقداری که در یک مجموعهداده بیشترین تکرار را دارد | حالت/مد (روی دستگاه) | «نماهای 1,1,2,3,3 برابر 1 و 3 هستند.» | نما |
16 | prime | عددِ صحیحی که دقیقاً دو مقسومٌعلیهِ مثبت دارد | برتر/زمان طلایی | «7 عددِ اوّل است؛ 9 نیست.» | اوّل (عدد اوّل) |
17 | order | (وابسته به زمینه) اندازهٔ یک گروه؛ درجهٔ معادلهٔ دیفرانسیل؛ نرخِ رشد (O بزرگ) | ترتیب/دستور | «مرتبهٔ گروه S3 برابر 6 است.» | مرتبه / ترتیب |
18 | degree | اندازهٔ زاویه؛ بالاترین توانِ یک چندجملهای؛ درجهٔ رأس در گراف | مدرک/درجهٔ حرارت | «درجهٔ x^3+2x برابر 3 است؛ 90° قائمه است.» | درجه |
19 | rate | میزانِ تغییر در واحد زمان/کمیت؛ نسبتِ دو کمیت | نرخ/امتیاز | «آهنگِ تغییر ~ مشتق؛ مثل km/h.» | نرخ / آهنگ تغییر |
20 | proof | استدلالی کامل و منطقی برای اثبات درستیِ گزاره | مدرک/سند | «برهان به روش استقرا.» | برهان / اثبات |